بچه ی آخرالزمانی

3- یاری اهل بیت (ع)

بعد از اینکه متوجه شدم خدا برنامه ای برای فرزندم داره شروع کردم به تحقیق ( من خیلی مطالعه می کنم و تا حقیقت چیزی برام مسلم نشه انجام نمی دم ) تحقیق درباره اینکه خدا برای کدوم هدف و چه برنامه ای به من فرزند داده . نتیجه ی تحقیقاتم این شد : ما آدما دو دسته ایم : مومن و کافر ، مومنین هم چندین دسته اند که یکیش شیعه است و اینو تو عالم ذر مشخص کردیم که مومن باشیم یا کافر ، شیعه باشیم یا چیز دیگه و من انتخابم این بود که شیعه باشم و اینکه فرزندم در وجود من شکل می گرفت حتما یک شیعه خواهد بود ان شاءالله . به هر حال شیعه به دنیا میاد تا اهل بیت (ع) رو یاری کنه ولی وقتی میاد اینقدر به دنیا آلوده میشه که اصل هدفش یادش میره و کی یادش میاد معلوم نیست...
3 مرداد 1392

2- تعیین هدف

عادتم بود وقتی برنامه ای رو شروع می کردم باید توی برگه ای چیزایی مثل چرا ؟ چگونه ؟ با کی ؟ چه مدت ؟ و از این جور چیزا می نوشتم . اون روز طلایی که با قضیه کنار اومدم توی برگه نوشتم : چرا ؟ چون خدا می خواد چگونه ؟ به یاری خدا و به بهترین صورت ممکن با کی ؟ خدا ، اهل بیت ع ، خانواده ام چه مدت ؟ تا آخرین لحظه ی عمرم وقتی اینا رو نوشتم رفتم تو فکر که خدا برای چی می خواد ؟ خدا برای بچه ی من چه برنامه ای داره ؟ من یک ایرانی ، یک مسلمان ، یک شیعه با فرزندی در راه آمدن به دنیایی که قراره من بزرگش کنم . من مأمور شده بودم بر به دنیا آوردن و بزرگ کردن و تربیت کردن بچه ای که خدا داده بود . چه مأموریت بزرگ و حساسی !!! آخه بچه ای که خ...
3 مرداد 1392

1- اولین روزها

اولین روزی که دکتر بهم گفت مادر شدی .شوکه شدم . حالم گرفته شد . آخه من اصلا آمادگی مادر شدنو نداشتم . بچه ای که منتظرش نباشی خیلی ناخواسته است . تا چند ماه اول به هم ریخته بودم . چیزی نمی خوردم . از خودم و همه ی دنیا بدم اومده بود . می خواستم بچه رو سقط کنم ولی هر کاری کردم نشد . بعد از چند ماه انگار همه چیز برام عادی شد . رفتار فامیل نشون میداد که باید از این نعمت خدا دادی خوشحال باشم و شاکر اما من نمی تونستم با این قضیه ی ناگهانی و ناخواسته کنار بیام . خیلی با خدا حرف زدم . گفتم آخه چرا ؟ چرا بدون رضایت و خواست من ؟ مگه هرکی بچه بخواد بهش نمیدی ؟ چرا به من ناخواسته دادی ؟   شده بودم بنده ی کفر نه بنده ی شکر . تا اینکه بالاخره آد...
3 مرداد 1392